یک دعوت اندیشیدن هنر انسان است
| ||||||||
ما ملت ایران همه باهوش و زرنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم ما باک نداریم ز دشنام و ملامت ما میل نداریم به آثار و علامت گر باده نباشد سر وافور سلامت ازنام گذشتیم همه مایل ننگیم
لاغر ز فراق وکلا همچو هلالیم
یک روز همه قنبر و یک روز بلالیم شب فکر شرابیم سحر طالب بنگیم
هم طالب خرما و همی طالب سنجد هم عاشق زیتون وهمی عاشق کنجد
با علم و ترقی همه چون شیشه و سنگیم
پرواز نمودند جوانان به ثریا گردید روان کشتی علم از تلک دریا
ما غرق به دریای جهالت چونهنگیم
بهر چه گذشتند زاسلام و ز ایمان! خوبان همه تصدیق نمودند به قرآن
ما بوالهوسان تابع قانون فرنگیم
چون قاطر سرکش لگدانداز چموشیم تا گربه پدیدار شود ما همه موشیم
باطن همه چون موش به ظاهرچو پلنگیم
داریم جمیعا هوس حوری و غلمان نه گبر نه ترسا ، نه یهود و نه مسلمان
نه رومی رومیم و نه هم زنگی زنگی
من در طلب دوست به هر کوچه دویدم از مرشد و آخوند دو صد طعنه شنیدم اندر همه طهران دو نفر دوست ندیدم
بر جان همه افتاده شب و روز بجنگیم
[ ۱۳۹۱/۱۲/۱۰ ] [ ] [ یک دعوت ]
زنده باد حزب باد
محمد علی جمالزاده حکایت می کند که یکی از رفقا می گفت: در منزل حاکم شهر ما روضه خوانی بود یکی از بزرگان متملق و بادمجان دور قاب چین که از هرطرف باد بیاید بادش می دهند در آن مجلس وارد شد و بی پروا پشت را به منبر نموده در مقابل حاکم زانو بزمین زد و بنای چاپلوسی و خوش آمدگویی را گذاشت. حاکم بمتانت و ادب به او فهمانید که پشت به منبر است ولی او صدا را بلندتر نموده گفت منبر ما و قبله ی ما حضرت اشرف هستند. در همان زمان خبر رسید که حاکم معزول شده است فوراً رو به طرف منبر برگردانیده و پشت به حاکم کرده گفت پشت کردن به منبر سیدالشهداء بدترین معصیت ها و بی ادبی ها است.(کشکول جمال،ص۲۳۱،تهران۱۳۳۹) [ ۱۳۹۱/۱۱/۲۰ ] [ ] [ یک دعوت ]
چه حالی می کنند این ملت! ![]() ![]() این ایرج میرزا خدا خب کرده یه شعری گویا تازه سروده جان یک دعوت بخوون حالش را ببر تهی دستان گرفتار معاشند / برای شام شب اندر تلاشند از آن گویند گاهی لفظ قانون / که حرف آخر قانون بود نون اگر داخل شوند اندر سیاست / برای شغل و کار است و ریاست *** سر منبر وزیران را دعا کن / به صدق ار نیست ممکن، با ریا کن بگو از همت این هیئت ماست / که در این فصل پیدا می شود ماست زسعی و فکر آن دانا وزیر است / که سالم تر غذا نان و پنیر است از آن با کله در کار اداره / فرنگی ها نمایند استشاره زبس داناست آن یک در وزارت / برند اسم شریفش با طهارت *** وکیلان را بگو روح الامینند / ز عرش افتاده پابند زمینند مقدس زاده اند از مادر خویش / گناه است ار کنی بر مرغشان کیش یقینا گر ز بی چیزی بمیرند / به رشوت از کسی چیزی نگیرند بجز شهریه مقصودی ندارند / به هیچ اسم دگر سودی ندارند فقط از بهر ماهی چند غاز است / که این بیچاره ها را چشم باز است غم ملت زبس خوردند مردند / ورم کردند از بس غصه خوردند [ ۱۳۹۱/۱۱/۱۶ ] [ ] [ یک دعوت ]
احمد رشیدی مطلق روزنامه اطلاعات (مورخ 17 دي 1356) از مدت ها پیش می خواستم متن مقاله توهین آمیزی که همچون جرقه ای به انبار باروت ایران بود و باعث پیروزی انقلاب اسلامی و نابودی سلطنت پهلوی شد را در اینجا بیاورم اما به هر دلیلی تا به امروز میسر نشد. قیام 19 دی ماه 1356 طلاب و مردم متدین قم به دلیل اهانت به امام خمینی در روزنامه ی اطلاعات صورت گرفت.این مقاله آن چنان اثری داشت که آن را این گونه معرفی کرده اند: «مقاله ای که به انقلاب ایران انجامید» 35سال از جریان نگارش این مقاله می گذرد .افراد زیادی را دیدم که بدون اطلاع از محتوای این مقاله به تحلیل این قیام و دستاوردهای آن می پردازند!!! بگذریم اما...
امروز سال روز قیام 19دی ماه مردم قم است و این هم مقاله ی فرهاد نيکوخواه با نام مستعار رشیدی مطلق درباره این شخص این مقاله را بخوانید
متن مقاله ایران و استعمار سرخ و سیاه بخوانید در ادامه مطلب
ایران و استعمار سرخ و سیاه احمد رشیدی مطلق روزنامه اطلاعات (مورخ 17 دي 1356) این روزها به مناسبت ماه محرم و عاشورای حسینی بار دیگر اذهان متوجه استعمار سیاه و سرخ یا به تعبیر دیگری اتحاد استعمار کهن و نو شده است.استعمار سرخ و سیاهش ، کهنه و نویش، روح تجاوز و تسلط و چپاول دارد و با اینکه خصوصیت ذاتی آنان همانند است، خیلی کم اتفاق افتاده است که این دو استعمار شناخته شده تاریخ با یکدیگر همکاری نمایند، مگر در موارد خاصی ، که یکی از آن ها همکاری نزدیک و صمیمانه و صادقانه هر دو استعمار در برابر انقلاب ایران بخصوص برنامه مترقی اصلاحات ارضی در ایران است. سرآعاز انقلاب شاه و ملت در روز ششم بهمن ماه 2520 شاهنشاهی استعمار سرخ و سیاه ایران را که ظاهرا هر کدام در کشور ما برنامه و نقشه خاصی داشتند با یکدیگر متحد ساخت، که مظهر این همکاری صمیمانه در بلوای روزهای 15 و 16 خرداد ماه ۲۵۲۲(۱٣۴۲(در تهران آشکار شد. پس از بلوای شوم 15 خرداد که به منظور متوقف ساختن و ناکام ماندن انقلاب درخشان شاه و ملت پایه ریزی شده بود ، ابتدا کسانی که واقعه را مطالعه می کردند دچار یک نوع سرگیجی عجیبی شده بودند، زیرا در یک جا ردپای استعمار سیاه و در جای دیگر اثر انگشت استعمار سرخ در این غائله به وضوح دیده می شد. از یک سو عوامل توده ای که با اجرای برنامه اصلاحات ارضی همه امیدهای خود را برای فریفتن دهقانان و ساختن انجمن های دهقانی نقش بر آب میدیدند در برابر انقلاب دست به آشوب زدند و از سوی دیگر مالکان بزرگ که سالیان دراز میلیونها دهقان ایرانی را غارت کرده بودند و به امید شکستن این برنامه و رجعت به وضع سابق، پول در دست عوامل توده ای و ورشکستگان دیگر سیاسی گذارده بودند و جالب اینکه این دسته از کسانی که باور داشتند میتوانند چرخ انقلاب را از حرکت بازدارند و اراضی واگذار شده به دهقانان را از دست آنها خارج سازند ، دست به دامن عالم روحانیت زدند زیرا میپنداشتند که مخالف عالم روحانیت که در جامعه ایران از احترام خاصی برخوردار است، میتواند نه تنها برنامه انقلاب را دچار مشکل سازد، بلکه همانطور که یکی از مالکان بزرگ تصور کرده بود("دهقانان زمین ها را به عنوان زمین غصبی پس بدهند!" )ولی عالم روحانیت هوشیارتر از آن بود که علیه انقلاب شاه و ملت که منطبق با اصول وتعالیم اسلامی و به منظور ایجاد عدالت و موقوف شدن استثمار فرد از فرد توسط رهبر انقلاب ایران طراحی شده بود برخیزد. مالکان که برای ادامه تسلط خود همواره از ژاندارم تا وزیر و از روضه خوان تا چاقوکش را در اختیار داشتند، وقتی با عدم توجه عالم روحانیت و درنتیجه مشکل ایجاد هرج و مرج علیه انقلاب روبرو شدند و روحانیون برجسته حاضر به همکاری با آنها نشدند، در صدد یافتن یک"روحانی" برآمدند که مردی ماجراجو و بی اعتقاد و وابسته و سرسپرده به مراکز استعماری و بخصوص جاه طلب باشد و بتواند مقصود آن ها را تامین نماید و چنین مردی را آسان یافتند. مردی که سابقه اش مجهول بود و به قشری ترین و مرتجع ترین عوامل استعمار وابسته بود و چون در میان روحانیون عالی مقام کشور با همه حمایت های خاص موقعیتی بدست نیاورده بود در پی فرصت می گشت که به هر قیمتی هست خود را وارد ماجراهای سیاسی کند و اسم و شهرتی پیدا کند. روح الله خمینی عامل مناسبی برای این منظور بود و ارتجاع سرخ و سیاه او را مناسبترین فرد برای مقابله با انقلاب ایران یافتند و او کسی بود که عامل واقعه ننگین 15 خرداد شناخته شد. روح الله خمینی معروف به "سید هندی" بود. درباره انتصاب او به هند هنوز حتی نزدیکترین کسانش توضیحی ندارند، به قولی او مدتی در هندوستان بسر برده و در آنجا با مراکز استعماری انگلیس ارتباطاتی داشته است و به همین جهت به نام سید هندی معروف شده است. قول دیگر این بود که او در جوانی اشعار عاشقانه می سروده و به نام هندی تخلص می کرده است و به همین جهت به نام هندی معروف شده است و عده ای هم عقیده دارند که چون تعلیمات او در هندوستان بوده فامیل هندی رااز آن جهت انتخاب کرده است که از کودکی تحت تعلیمات یک معلم بوده است. آنچه مسلم است شهرت او به نام غائله ساز ۱۵ خرداد به خاطر همگان مانده است، کسی که علیه انقلاب ایران و به منظور اجرای نقشه استعمار سرخ و سیاه کمر بست و بدست عوامل خاص و شناخته شده علیه تقسیم املاک ، آزادی زنان، ملی شدن جنگل ها وارد مبارزه شد و خون بیگناهان را ریخت و نشان داد، هستند هنوز کسانی که حاضرند خود را صادقانه در اختیار توطئه گران و عناصر ضدملی بگذارند. برای ریشه یابی از واقعه 15 خرداد و نقش قهرمان آن، توجه به مفاد یک گزارش و یک اعلامیه و یک مصاحبه کمک موثر خواهد کرد. چند هفته قبل از غائله 15 خرداد گزارشی از طرف سازمان اوپک منتشر شد که در آن ذکرشده بود:" درآمد دولت انگلیس از نفت ایران چند برابر مجموع پولی است که در آن وقت عاید ایران می شد." چند روز قبل از غائله اعلامیه ای در تهران فاش شد که یک ماجراجوی عرب به نام محمد توفیق القیسی با یک چمدان محتوی ده میلیون ریال پول نقد در فرودگاه مهرآباد دستگیر شده که قرار بود این پول در اختیار اشخاص معینی گذارده شود. چند روز پس از غائله نخست وزیر وقت، در یک مصاحبه مطبوعاتی فاش کرد:"برما روشن است که پولی از خارج می آمده و بدست اشخاص میرسیده و در راه اجرای نقشه های پلید بین دستجات مختلف تقسیم میشده است". ایران و استعمار سرخ و سیاه /مقاله احمد رشیدی مطلق - نسخه قابل چاپ
[ ۱۳۹۱/۱۰/۱۹ ] [ ] [ یک دعوت ]
وزیر بهداشت یعنی اولین وزیر زن در تاریخ ایران به دلایلی که بیشتر آن برای مردم پنهان است عزل شد. چرایی ها را بسپارید به تاریخ و بی منظور در این قسمت پست تکراری زیر را برای رضای خدا مطالعه کنید. [ ۱۳۹۱/۱۰/۰۸ ] [ ] [ یک دعوت ]
یادداشت هام را زیرو رو می کردم روی کاغذی نوشته بودم: فرجام یک صدر اعظم هر کسی که تاریخ معاصر ایران را خوانده باشد نام حاج ابراهیم خان کلانتر برایش آشناست.همو که به لطفعلی خان زند خیانت کرد و به پاس خدماتش لقب صدر اعظمی قاجارها را دریافت کرد .همو که باعث برتخت نشستن فتحعلیشاه شد. آری «حاج میرزا ابراهیم خان اعتماد الدوله(همان حاج ابراهیم خان کلانتر خائن به لطفعلی خان)را در غرّۀ(ماه)ذیحجه سنه 1215ق در تهران مأخوذ و هر دو چشم او بر کندند و زبانش را بریدند و او را زبون ساخته و مغلولاًبا زن و فرزندش به قزوین و از آنجا به جهان دیگرش فرستادند.(تاریخ روابط روس و انگلیس،ج1ص26) در فارسنامه ی ناصری آمده است:و برادران و فرزندان و منسوبانش هم در همین غرّۀ هر یک در بلدی {شهری}که بود یا فارغ از رنج دنیایی{کشتند} یا گرفتار درد نابینائی گردید.چنان که عبدالرحیم خان و محمد حسینخان و میرزا محمد خان را کشتند و اسدالله خان پسر عبدالحمید را کور کردند و میرزا علیرضا پسر جناب حاجی را از زیور مردی انداختند.(تاریخ اجتماعی ایران.راوندی.ج4.ص343.امیرکبیر.تهران)
[ ۱۳۹۱/۰۷/۱۷ ] [ ] [ یک دعوت ]
نماینده ی مجلس باید شجاع و نترس باشد مثل...
در زمان رضا شاه ، نصرت الدوله وزیر دارایی ، لایحه ای تقدیم مجلس کرد که به موجب آن دولت ایران می خواست یک صد سگ تربیت شده از انگلستان خریداری کند . نصرت الدوله در شرح خصوصیات این سگ ها بیان داشت که این سگ ها به محض دیدن دزد او را می گیرند .مدرس با شنیدن صحبت های وزیر با دست روی میز کوبید و گفت :مخالفم!!! وزیر دارایی گفت :علت مخالفت شما چیست؟ مدرس گفت :به خاطر خودتان!!!مگر نمی گویید این سگ ها به محض دیدن دزد او را می گیرند!!؟ آقای وزیر ما که خورده و برده ای نداریم اما این سگ ها به محض ورودشان به ایران اول کسی که می گیرند خود شما هستید،پس مخالفت من به خاطر شماست. با این سخن مدرس، همه خندیدند و لایحه تصویب نشد.(برگرفته از کتاب فرجام وزیران ، رضا آقابابایی ، ص70) [ ۱۳۹۱/۰۲/۰۱ ] [ ] [ یک دعوت ]
محمد ساعد مراغه ای از جمله افرادی بود که در زمان پهلوی دوم دو دوره ی کوتاه به نخست وزیری رسید. ساعد سیاستمداری زیرک بود اما به دلیل شیوه ی صحبتش در بین مردم به نخست وزیر ساده لوح شهرت داشت مطلب زیر نمونه ای از این شیوه ی صحبت است.عجب نخست وزیری و عجب کابینه ای «یک روز ساعد در هیئت وزیران با عصبانیت از فعالیت شغلی وزیران در خارج از محدوده ی دولت گله و شکایت کرد و آن را مایه ی آبرو ریزی دانست.بعضی وزیران که نفهمیده بودند جریان را پرسیدند،ساعد هم با تأثر گفت:خودم در خیابان لاله زار روی تابلوی پیراهن دوزی نام وزیری را خواندم ،من از بردن نام آن وزیر خجالت می کشم . وزرا گفتند:ولی بین ما چنین وزیری نیست .ساعد با بی حوصلگی گفت:خودم با دو چشمم دیدم در لاله زار روی تابلویی نوشته بود « وزیرِ شلوار» . باور ندارید بروید به فلان آدرس، روی تابلو چنین نوشته شده است: پیراهن دوزیِ وزیرِ شلوار . یکی از وزرا گفت:جناب نخست وزیر ما در کابینه وزیرِ شلوار نداریم . ساعد با تعجب گفت :پس معلوم می شود از وزیران سابق است. (لطیفه های سیاسی ،محمود حکیمی،76-77) [ ۱۳۹۰/۱۰/۰۴ ] [ ] [ یک دعوت ]
حضرت علی (ع)در نهج البلاغه میفرمایند: «قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ» / «ارزش هر انسانی به اندازهی چیزی است که دوست میدارد». دلایلی برای سقوط همه ی حکومت ها بسم الله الرحمن الرحیم هست کلید در گنج حکیم برای خواندن این مطالب ابتدا باید چند اصل مهم را پذیرفته باشی.این اصول اثبات شدنی هستند ولی اینجا محل اثباتش نیست. اصل اول : خداوند یگانه ای هست. اصل دوم:قرآن از طرف خداوند و به وسیله ی جبرائیل بر پیامبر(ص)نازل شده است.(شعرا/192-195) اصل سوم:با توجه به آیات قرآن خداوند بر کار خود مسلط و پیروز است.(یوسف/21) اصل چهارم: خداوند مخلوقات را بر اساس قوانین غیر قابل تبدیل و تغییر آفریده است.(فاطر/43)و قرآن کلیات همین قوانین و قواعد را برای تکامل انسان بیان نموده است.(آل عمران/137). انسان آنچه را به عنوان کشفیات علمی معرفی می کند اگر صحیح باشد و علم محسوب شود در حقیقت کشف گوشه ای از سنت های الهی است. مثلا نیوتن از افتادن سیب کشف کرد نیروی کششی در زمین هست که آن را جاذبه ی زمین نامید.این جاذبه خواست خداست .قانون باری تعالاست، انسان آن را کشف نمود،آن را ابداع ننموده است .به نظر شما انسان چه چیزی را ابداع کرده است؟یعنی خارج از سنت الهی چیزی را اختراع نموده است؟ اصل پنجم: آنچه در قرآن است شفا و رحمت برای مومنین می باشد.(اسرا/82) حالا برویم سراغ موضوع خودمان.سوال این است که حکومت ها چه زمانی سقوط می کند؟ پاسخ این است که اضمحلال حکومت ها به عواملی بستگی دارد که آنها را سنن الهی می نامیم.در اینجا نگاه گذرا و تیتروار به برخی از این عوامل داریم.بررسی بیشتر را به خود شما واگذار می کنیم: 1) رواج ظلم و تجاوز:این که ظلم چیست و ظالم کیست و نتیجه ی آن چیست ،مباحث مفصلی دارد که ما به همین استدلال منطقی در قرآن اکتفا می کنیم: هر كه از حدود و قوانين خداوند متعال تعدى يا تجاوز نماید، ظالم است . (بقره/ 229) ما فرعون و لشكرش را به خاطر ظلم و ستم شان نابود کردیم .( قصص/40) در نتیجه: ظالمان نابود شدنی هستند. (انعام/47) پس حکومتی که از دستورات الهی خارج شود راه ظلم و ستم را طی کرده است و ظلم و ستم زمینه ی سقوط هر حکومتی را فراهم می کند. 2) دنياگرايى سران امت: خداوند این گروه را با عناوینی چون ملا و مترف معرفی می کند .کسی که دچار دنیا طلبی شد خود را از مردم جدا می داند.به مردم فخر می فروشد و سرکشی می کند.سرکشی آغاز نابودی است.این ویژگی در ذات انسان است.استدلال ساده اش این می شود: همانا انسان حتما سركشى مى كند، اگر خوشتن را بی نیاز(مرفه) دانست . (علق/ 7-6) چه بسیار قریه ها که به خاطر خو کردن به رفاه و فساد برانداختیم.(قصص/33) در نتیجه:رفاه و دنیاگرایی سران یک کشور باعث نابودی آنها می شود. 3) فقر و تهيدستى و نادیده گرفتن حقوق مردم: بطور کلی فقر و تهيدستى باعث بريدن مردم از نظام حكومتى و افزایش نفرت از حکومت می شود.گاهی اثر این جدایی در درون آتش نابودی را شعله ور می کند به گونه ای که حتی اگر در فکر حق تهیدستان را نادیده بگیری نتیجه اش نابودی است.( قلم/ 25- 17) گاهی تهیدستان بر علیه حکومت اقدام می کنند .همیشه این فقرا بودند که با پیامبران بر علیه نظام موجود زمانشان همراه شدند.( هود /27)در نتیجه وجود طبقه ای تهیدست در جامعه خود که حقوقشان نادیده گرفته می شود خود زمینه ی سقوط یک حکومت است. اجازه دهید بقیه ی سنن الهی را فقط نام ببرم: عدم پيروى از رهبران الهی جامعه*تفرقه و اختلاف*استبداد راءى و خود کامگی*ترك جهاد*بی عدالتی*خوش گذرانی و عیش و نوش*عبرت نگرفت از سرنوشت گذشتگان*برخورد ناشايسته با مردم*جلوگيرى از حق و گرايش به باطل*فشار اقتصادی بر مردم*دور شدن از رحمت خدا *و... اما یک سنت الهی بر همه ی این سنن تفوق دارد و آن این است که خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر این که آن قوم آنچه مربوط به آنهاست را خودشان تغییر دهند.(رعد/13) ملتی که خود راه حق را رها کرده و در مسیر گام های شیطان قدم بر می دارد، نمی تواند مانع قدرت نمایی حاکمان شیطان صفت شود.ملتی که ظلم پذیراست نمی تواند خود را از یوق حکومت ظالم برهاند.ملتی که هدفش دنیا طلبی است ،نمی تواند خود را از حاکمیت مترفین و ثروتمندان دور کند و ... .پس اراده ی یک ملت نقش اساسی در سرنوشت حاکمیت آن کشور دارد.این سنت الهی است. [ ۱۳۹۰/۰۹/۲۳ ] [ ] [ یک دعوت ]
خورشید هشتم (نگاهی به زندگانی امام رضا علیه السلام) نسب امام رضا(ع): امام علي بن موسيالرضا عليهالسلام هشتمين امام شيعيان به روایتی مشهور در 11 ذیقعده ی سال 148هجری در مدینه متولد شد. پدر بزرگوار ايشان امام موسي كاظم(ع) پيشواي هفتم شيعيان بودند كه در سال 183 ه.ق. به دستور هارون الرشید عباسي به شهادت رسيدند مادر آن حضرت، بانويى بزرگوار به نام تُكتَم از اهالى نوبه(به احتمال قوی جنوب مصر) است كه پس از ورود به خانه موسى بن جعفر(ع)او را نجمه ناميده اند .البته در كتابهاى تاريخى ، از وى با نامهاى ( سُكَن، خيزران، صقره، اروى ، ام البنين و طاهره ) نيز ياد شده است كه اينها احتمالاً القابى است كه به مناسبتهاى گوناگون، به وى داده اند. نام ،لقب و كنيه امام رضا(ع) : نام مبارك ايشان علي و كنيه آن حضرت ابوالحسن و مشهورترين لقب ايشان "رضا" به معناي "خشنودي" ميباشد.در کتاب عيون اخبار الرضا(ع) اثر شيخ صدوق از فرزند ایشان امام جواد(ع) در باره این لقب روایت شده است که :" خداوند او را رضا لقب نهاد زيرا خداوند در آسمان و رسول خدا و ائمه اطهار در زمين از او خشنود بودهاند و ايشان را براي امامت پسنديده اند و همينطور به خاطر خلق و خوي نيكوي امام هم دوستان و نزديكان و هم دشمنان از ايشان راضي و خشنود بودند".(ج1ص13)يكي دیگر از القاب مشهور حضرت " عالم آل محمد " است . اين لقب نشانگر گستره ی علم و دانش حضرت ميباشد. اوضاع سياسي دوران امام رضا(ع) : با شهادت پدر بزرگوارشان در سال 183ه.ق دوران 20 ساله ی امامت حضرت رضا(ع)آغاز شد. ده سال اول امامت آن حضرت،همزمان با زمامداري هارون الرشید بود. با آن که جو سياسى جامعه در زمان هارون خفقان آور بود اما هارون از عواقب قتل امام موسی کاظم(ع)که موجب انزجار و نفرت مردم از او شده بود به شدت می ترسید به همین دلیل فشار سیاسی بر امام رضا(ع) را کاهش داد .امام نیز از این فرصت استفاده کرد و بى پروا و بدون هیچ تقیه ای به تبلیغ و رهبرى شیعیان پرداخت.تا جایی که برخى از صميمىترين ياران امام از اين صراحت و بى پروائى او بر جانش بيمناك بودند.(کشف الغمه اربلی،ج3ص105) امامت پنج ساله ی امام رضا(ع) بین سال های193تا198 ه .ق، مقارن با خلافت امين عباسی را باید به دلیل اختلافات داخلی و مناقشات بین امین و مأمون،ایام آزادی نسبی شیعیان و فرصت خوبی برای فعالیت های فرهنگی حضرت دانست. (زندگانی امام هشتم،سید علی محقق،ص60)سرانجام در دعوای امین و مأمون این عبدالله مأمون بود که توانست برادر خود امين را شكست داده و او را به قتل برساند و لباس خلافت عباسی را به تن نمايد.هفتمین خلیفه ی عباسی اهل و علم و دانش وسیاستمداری زیرک بود.به گونه ای که بعضی مورخین او را دانشمند آل عباس خطاب کرده اند.این نکته خود بر اهمیت عملکرد پنج ساله ی امامت امام رضا(ع)در این دوران می افزاید. در این زمان خطري كه حكومت مأمون را تهديد ميكرد، علويان بودند كه با استفاده از فرصت دودستگي در خلافت به عناوين مختلف دست به قیام می زدند و خواهان براندازی حكومت عباسي بودند.از اين رو مأمون درصدد بر آمد تا با علويان برخورد کند و بحرانهايي را كه موجب ضعف حكومت او شده بود را از ميان بردارد و پايههای حکومت خود را مستحکم کند . لذا با مشورت وزير خود فضلبنسهل تصميم گرفت تا دست به نیرنگ بزند و خلافت را به امام رضا(ع) پيشنهاد دهد و خود از خلافت به نفع امام كناره گيري كند.از دید او با این حیله چه امام رضا(ع)می پذيرفت و چه نمی پذيرفت،در یک بازی سیاسی برد- برد قرار داشت، زيرا اگر امام می پذیرفت ناگزير شرط جانشینی مأمون را هم باید قبول می کرد و همين امر مشروعيت خلافت او را پس از امام رضا(ع) تضمين می نمود. در اين صورت هم شيعيان خلافت را شرعی تلقی می كردند و او را به عنوان جانشين امام می پذيرفتند و هم چون مردم حکومت را مورد تاييد امام می دانستند قيامهايی که برضد حکومت می شد از رونق می افتاد. اما اگر امام خلافت را نمی پذيرفت ايِشان را به اجبار وليعهد خود می کرد که دراين صورت بازهم خلافت و حکومت او در ميا ن مردم و شيعيان مشروعیت می یافت و ديگر اعتراضات وشورشهايی که به بهانه غصب خلافت و ستم توسط عباسيان انجام مي گرفت دليل خود را ازدست مي داد. هدف دیگر مأمون زیر نظر گرفتن امام رضا(ع) بود. او گمان می کردکه حد اقل در این بازی سیاسی امام رضا(ع)در معرض سئوال و انتقاد قرار خواهند گرفت و جايگاه خود را درميان دوستدارانش ازدست می دهد. سفر به سوی خراسان : مأمون براي عملی كردن اهداف ذكر شده چند تن از مأموران مخصوص خود را به مدينه،خدمت حضرت رضا (ع) فرستاد تا حضرت را به اجبار به سوي خراسان روانه كنند.طبق دستور مأمون برای جلوگیری از هر نوع آشوبی کاروان امام را از مسير بصره ، اهواز و فارس به سوي مرو حركت دادند تا باشیعیان برخورد نداشته باشند .(سیره پیشوایان، پیشوایی،ص478) حديث سلسلة الذهب : هنگامی كه امام وارد نيشابور شدند مردم زيادی به استقبال حضرت آمدند. در اين هنگام دو تن از علما ،به همراه گروههای بيشماری از طالبان علم و اهل حديث مهار مرکب را گرفته از امام درخواست حدیث و روایتی کردند. امام پذیرفت با مشاهده جمال حضرت ولوله عظيم در شهر طنين افكنده شد پس از مدتی مردم ساكت شدند و حضرت حديث ذيل را كلمه به كلمه از قول پدر گراميشان و از قول اجداد طاهرينشان به نقل از رسول خدا و به نقل از جبرائيل از سوی حضرت حق سبحانه و تعالي املاء فرمودند:« کلمه لا اله الا الله حصنی فمن قالها دخل حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی» " کلمه ی (لا اله الا الله) دژ و حصار محکم من است. هر کس آن را بگوید، داخل حصار من شده و هر کس داخل قلعه و حصار من شود، از عذاب من در امان است.سپس حضرت فرمودند: آری، خداوند راست فرمود و جبرئیل و رسول خدا و ائمه اطهار علیهم السلام همه راست گفته اند. در این هنگام کجاوه امام به راه افتاد. ولی امام اشاره کرد کجاوه را نگه دارند و ندا کرد: بشرطها و انا من شروطها اما به شرط هایی و من یکی از آن شرطها هستم.در حقيقت امام شرط رهایی از عذاب الهی را توحيد و شرط توحيد را قبول ولايت و امامت می دانند. عیون اخبار الرضا(ع)، ج 2، ص 135. ولايت عهدی امام رضا(ع): چون امام رضا(ع)وارد مرو شدند،مأمون از ايشان استقبال شايانی كرد و در مجلسي كه همه اركان دولت حضور داشتند صحبت كرد و گفت :" همه بدانند من در آل عباس و آل علي (ع ) هيچ كس را بهتر و صاحب حقتر به امر خلافت از علی بن موسی رضا (ع) نديدم". پس از آن به حضرت رو كرد و گفت:" تصميم گرفتهام كه خود را از خلافت خلع كنم و آنرا به شما واگذار نمايم". حضرت فرمودند:" اگر خلافت را خدا براي تو قرار داده جايز نيست كه به ديگری ببخشی و اگر خلافت از آن تو نيست ، تو چه اختياري داری كه به ديگری تفويض نمايی ". مأمون بر خواسته خود پافشاري كرد و بر امام اصرار ورزيد. اما امام فرمودند : " هرگز قبول نخواهم كرد ". وقتي مأمون مأيوس شد گفت:" پس ولايت عهدي را قبول كن تا بعد از من شما خليفه و جانشين من باشيد". اين اصرار مأمون و انكار امام تا دو ماه طول كشيد و حضرت قبول نمی فرمودند اما مأمون بر اين امر پافشاری نمود تا آنجاكه مخفيانه و در مجلس خصوصی حضرت را تهديد به مرگ كرد. لذا حضرت فرمودند :" اينك كه مجبورم, قبول می كنم به شرط آنكه كسی را نصب يا عزل نكنم و رسمی را تغيير ندهم و سنتی را نشكنم و از دور بر بساط خلافت نظرداشته باشم". مأمون با اين شرط راضی شد. پس از آن حضرت, دست را به سوي آسمان بلند كردند و فرمودند: " خداوندا ! تو ميداني كه مرا به اكراه وادار نمودند و به اجبار اين امر را اختيار كردم. خداوندا عهدی نيست جز عهد تو و ولايتي نيست مگر از جانب تو، پس به من توفيق ده كه دين تو را برپا دارم و سنت پيامبر تو را زنده نگاه دارم. همانا كه تو نيكو مولا و نيكو ياوری هستی" . امام در واقع راه سومى انتخاب كرد،و با آن كه به اجبار ولايت عهدى را پذيرفت،با روش خاص خود بگونهيى عمل نمود كه مامون به اهدف خويش از نزديك شدن به امام و كسب مشروعيت نرسد. جنبه علمی امام رضا(ع) : از جمله کارهايی که مأمون باهدف تخریب چهره ی امام رضا(ع)انجام داد تشکيل جلسات مناظره ی علمی بين امام و دانشمندان علوم مختلف از سراسر دنيا بود، تا آنها با امام به بحث بپردازند، شايد بتوانند امام را از نظر علمي شکست داده و وجهه علمي امام را زيرسوال ببرند.امام در مباحثات خود در رد ادیان و مکاتب مختلف و حقانیت اسلام و تشیع از اندیشه های خود آن ادیان و مکاتب استفاده می کرد بگونه ای که با اهل تورات از خود تورات و با اهل انجيل از خود انجيل و با اهل زبور از زبور و حتی امام به زبان خود آنها تکلم می کرد یعنی با صابئين به زبان ايشان و با زرتشتیان به زبان فارسی و با روميان به زبان رومی صحبت می کرد.این احاطه الهی علمی باعث شد لقب عالم آل محمد که به امام نسبت می دادند اثبات شود.شرح مناظرات امام رضا(ع)در عیون الاخبار الرضاشیخ صدوق آورده شده است.آنچه از مناظرات نصیب مأمون شد، سرافکندگی و پشیمانی بود. اخلاق و منش امام رضا(ع): خصوصيات اخلاقی و زهد و تقوای آن حضرت به گونه ای بود كه حتی دشمنان خويش را نيز شيفته و مجذوب خود كرده بوند. با مردم در نهايت ادب تواضع و مهربانی رفتار می كرند و هيچ گاه خود را از مردم جدا نمی نمودند.يكی از ياران امام می گويد:" هيچ گاه نديدم كه امام رضا (ع) در سخن بر كسی جفا ورزد و نيز نديدم كه سخن كسی را پيش از تمام شدن قطع كند. هرگز نيازمندی را كه می توانست نيازش را برآورده سازد رد نمی كرد در حضور ديگری پايش را دراز نمی فرمود. هرگز نديدم به کسي ازخدمتکارانش بدگوئی کند. خنده او قهقه نبود بلكه تبسم می فرمود. چون سفره غذا به ميان می آمد،همه افراد خانه حتی دربان و مهتر را نيز بر سر سفره خويش می نشاند و آنان همراه با امام غذا می خوردند. شبها كم می خوابيد و بسياري از شبها را به عبادت می گذراند. بسيار روزه می گرفت و روزه سه روز در ماه را ترك نمی كرد. كار خير و انفاق پنهان بسيار داشت. بيشتر در شبهاي تاريك،مخفيانه به فقرا كمك می كردند. اعلام الوری صفحه 314 جملات گوهرباری از امام: "دوست هركس عقل اوست و دشمن هركس جهل و ناداني و حماقت است". * "علم و دانش همانند گنجی می ماند كه كليد آن سئوال است، پس بپرسيد. خداوند شما را رحمت كند زيرا در اين امرچهار طايفه دارای اجر ميباشند : سئوال كننده- آموزنده- شنونده- پاسخ دهنده" *مهرورزی و دوستی با مردم نصف عقل است". *" نظافت و پاكيزگی از اخلاق پيامبران است". *" تمام امر به دست قائم آل محمد است". شهادت امام رضا(ع): وقتی مأمون به اهداف خود نرسید توطئه ی قتل امام رضا(ع)را فراهم کرد.این درحالی بود که مأمون ناچار خراسان را به قصد بغداد ترک کرد در نتیجه وجود امام خطری برای خلافت عباسی محسوب می شد.به این ترتیب سحرگاه روز 29 صفر سال 203 ه.ق امام رضا (ع )به دست مأمون به شهادت رسيدند.در نحوه به شهادت رسيدن امام روایت های متعددی وجود دارد.گزارشات تاریخی شیعی مبتنی بر این است که مأمون به امام(ع) انار زهراگین(مقاتل الطالبیین،ابوالفرج اصفهانی،ص377 و ارشاد ،شیخ مفید،ص315)و یا انگور زهر آلود(همان 378 و ص316)خورانده است. بدن مطهر ايشان را امام جواد(ع)غسل داد و بر آن نماز گذارد و پيکر پاك ايشان با مشايعت بسياری از شيعيان و دوستداران آن حضرت در روستای سناباد طوس دفن گرديد.مشهدالرضا قرن هاست مأمن مشتاقان اهل دل و مایه ی برکت و مباهات ما ایرانیان می باشد.
[ ۱۳۹۰/۰۷/۱۴ ] [ ] [ یک دعوت ]
مطلب زیر را بخوانید و نقد کنیدسرهنگ«جیكاك» مأمور اطلاعاتی بریتانیا، در طی جنگ جهانی دومنام جيكاك براي مردم مناطق نفت خيز جنوب و خصوصاً مردم مسجدسليماني ها و عشاير بختياري نامي آشناست . نامي كه به نمادي در نيرنگ و حيله گري آنهم از نوع انگليسي تبديل شده و حتي امروز نيز معمولاً به كساني كه به نيرنگ و مكر و حيله و البته سياستمداري از نوع خاص كلمه مشهورند لقب جيكاك مي دهند ! گزافه نگفته ايم چنانچه بيان كنيم لقب جيكاك حتي تا امروز ضرب المثلي است براي معرفي كردن افراد حقه باز و در عين حال زرنگ ! اما جيكاك كه بود ؟! و از چه زماني وارد تاريخ و فرهنگ ما شد؟ مراجعه به پيشينيان در قيد حيات كه بعضاً خاطراتي از اين انگليسي سرشناس دارند ، بهترين راه براي شناخت اوست . اما در اين متن كوتاه علاوه بر ذكر مواردي از جالب ترين حكايت هاي جيكاك ، نقش واقعي وي در تثبيت موقعيت شركت نفت انگليس و ايران نيز بررسي شود . مي دانيم كه انگليس علاوه بر اقدامات ديپلماتيك ، كارشناسان سياسي خبره اي نيز در مناطق حوزه فعاليت هاي خود داشت تا تمامي جوانب امنيتي فعاليت هاي اقتصادي خود را تامين نمايد . شروع اين پروژه يعني حضور افراد خاص در مناطق عملياتي با حضور دكتر يانگ بود كه شايد زماني به ماجراهاي وي نيز بپردازيم و تداوم اين پروژه با اقدامات مستر جيكاك معروف بود . جيكاك با توجه به استعداد خارق العاده خود در يادگيري زبان در مدت بسيار كوتاهي توانست زبان فارسي و از آن مهم تر گويش بختياري را همچون زبان مادري خود يادبگيرد . به حدي كه تشخيص او از غير بختياري ها بسيار مشكل بود . خصوصاً اينكه با شگرد هاي خاص تفاوت ظاهري و فيزيكي خود را نيز بوسيله گريم هاي مداوم ، تفاوت چهره خود را با چهره بختياري ها با حداقل مي رساند و البته چنانچه حكايت مي كنند آنقدر بر زبان و گويش و تاريخ و فرهنگ بختياري مسلط بود كه چنانچه كسي نيز مي خواست از ظاهر او به خارجي بودنش مشكوك شود با صحبت كردن و روبرو شدن با اطلاعات او يقين پيدا مي كردند كه وي بختياري است ! جيكاك علاوه بر قدرت فوق العاده اش در زمينه يادگيري و تطبيق با محيط برگ برنده ديگري نيز داشت و آن شوخ طبعي ذاتي وي بود ! اين فرد لباس بختياري مي پوشيد و در ميان عشاير و مردم موقعيت ويژه اي براي خود مهيا كرده بود . در خصوص وي در كتاب شناخت عشاير ايران مي خوانيم : … اعزام كارشناسان انگليسي در ميان ايل هاي بختياري و قشقايي به منظور جاسوسي و كسب اطلاعات لازم بسيار قابل توجه بود به طوري كه هنوز سهم عده كثيري از افراد ايل بختياري درباره شخصي بنام جيكاك كه يكي از همين كارشناسان و جاسوسان بود صحبت مي كنند و خاطرات زيادي از وي دارند ( ايرج افشار – صفحه ۲۶ ) اين حكايات و خاطرات البته ناشي از سادگي و صداقت زياد ساكنين محلي نيز بوده اما بهر حال نمونه هاي جالب و شنيدني اي دارند كه علاوه بر تاكيد بر سادگي مردم و عشاير ، حيله گري و زرنگي اين مامور انگليسي را نيز مي رسانده ، تكيه ما بر مامور بودن جيكاك از اقدامات مهمي است كه وي در تثبيت موقعيت انگلستان داشته كه آخرين نمونه آن ترويج شعار معروفي است كه در آستانه ملي شدن نفت در مناطق نفت خيز و خصوصاً مسجدسليمان منتشر شد و مي گويند ساخته جيكاك بود شعاري بدين مضمون كه : تو كه مهر علي من دلته نفت ملي سي چنته ؟ از ديگر حكايات جيكاك عصاي معروف است كه با آن معجزه مي كرد و وقتي آنرا به بدن كسي مي زد به آن شوك عجيبي منتقل مي شد و آن را از كرامات خود مي دانست ! جيكاك مدعي بود عصاي او بهترين وسيله براي تشخيص حلال زاده بودن افراد است و با همين شگرد بسياري از كساني را كه به دليل مختلف مي خواست از وجهه اجتماعي و قدرت بيندازد ، تخريب مي كرد ! بعد ها فاش شد كه در عصاي معجزه آساي مستر جيكاك جز يك پيل خشك الكتريكي و يك مدار ضعيف انتقال برق هيچ چيز وجود نداشته و جريان ضعيف برق باعث انتقال شوك الكتريكي به افراد نگون بختي مي شده كه مستر جيكاك هنگام تماس عصا با آنها ، دكمه وصل جريان را فشار مي داده !! از ديگر شگرد هاي جيكاك سوزاندن ريش افراد بوده است !. مي گويند: در مجلسي او حاضران را دروغگو معرفي مي كرد و هنگامي كه قرار بر اثبات شد كبريتي روشن كرد و گفت هر كس راست بگويد اين كبريت ريشش را نمي سوزاند. اول كبريت را به ريش خود گرفت كه نسوخت سپس ريش تمام افراد ساده لوح حاضر را سوزاند . به آنها قبولاند كه دروغ گفته اند و البته بعد ها مشخص شد كه ريش او مصنوعي و نسوز بود . حكايتهايي از اين قبيل در مورد مستر جيكاك بسيار زياد است اما روي ديگر جيكاك شخصيت اصلي وي بود كه همانا ماموري زرنگ و كار آزموده در زمينه جاسوسي و تامين امنيت منطقه مورد چپاول انگليسي ها بود . جيكاك مامور ويژه سرويس جاسوسي انگلستان در زمان جنگ جهاني دوم فعال مايشاء خوزستان بود و هر كاري از او ساخته بود . مرحوم مهراب اميري در ترجمه كتاب تاريخ سياسي اجتماعي بختياري پروفسور گارثويت وي را با دكتر يانگ در جنگ جهاني اول مقايسه مي كند مي نويسد : وظايفي را كه دكتر يانگ در جنگ جهاني اول در ايران بر عهده داشت در خلال جنگ جهاني دوم به عهده جيكاك گذاشته شده بود . وي گاهي به بالاترين مقامات دولتي خوزستان توهين مي كرد و در صورت لزوم گاه تملق بعضي از روساي عشاير را مي نمود . ( تاريخ سياسي اجتماعي بختياري – صفحه ۲۲۹ ) جالب است كه بدانيم جيكاك به همان خوبي كه بختياري صحبت مي كرد به زبان عربي و فرهنگ اقوام عرب خوزستان نيز تسلط داشت و خصوصاً در قضيه اغتشاش اعراب در سالهاي ۱۳۲۱-۱۳۲۲ محرك اصلي بود ! مهراب اميري در ترجمه كتاب سابق الذكر به نقل از استاندار خوزستان آورده است : ديوان بيگي استاندار خوزستان در خاطرات خود مي نويسد هنگامي كه پسر خز عل به تحريك انگليسي ها اغتشاش و ناآرامي در خوزستان ايجاد كرده بود ، براي چاره جويي و رفع غائله مرتب با جيكاك كه تمام آتش ها زير سر او بود سروكار داشتيم . يك شب تلفني با خانه اش تماس گرفتم ، خود او گوشي را برداشت و پس از اينكه من خود را معرفي كردم جيكاك خودش را به جاي نوكرش معرفي كرد و با يك فارسي دست و پا شكسته گفت كه جيكاك بر اثر پر خوري بيمار شده و خوابيده است ( همان كتاب ص ۲۲۶ ) . بعد ها در جريان شورش ابوالقاسم خان و ماموريت مرتضي قلي خان صمصام براي دفع وي نيز جيكاك براي جلوگيري از گسترش نا امني به مناطق نفت خيز وارد عمل شد، آورده اند كه : روزي جيكاك در حضور تمام سران و روساي طوايف بختياري با يك لحن تملق آميز خطاب به جمعيت در حالي كه به مرتضي قلي خان اشاره مي كرد گفت : حضرت اشرف ( يعني مرتضي قلي خان ) پدر من است ! و هر چه امر كند ما انگليسي ها انجام خواهيم داد ! بديهي است كه اصلي ترين وظيفه جيكاك تامين امنيت و منافع انگلستان در مناطق عملياتي بهره برداري نفت بود تا خطري منابع سرشار حاصله را تهديد ننمايد . جيكاك با شخصيت خاص خود به خوبي از عهده اين ماموريت برآمد و منابع كشورش را به قيمت بدنامي خود خريد ! جيكاك ضرب المثلي شد در حيله و فريب و نيرنگ و مهره اي بود از خيل چپاولگران سرزمين ها كه چهره واقعي خود را در پس شوخ طبعي و شيرين كاري مخفي نموده بود و البته امروز تبديل به نمادي در زرندگي و حيله گري در بين ماست ! پس مواظب جيكاك هاي امروز باشيم !؟
منابع : ايرج افشار : مقدمه اي بر شناخت ايل ها و عشاير ايران ۱۳۶۶ تهران انتشارات هما. جن راف گارثويت : تاريخ سياسي اجتماعي بختياري ترجمه مهراب اميري ۱۳۷۳ تهران انتشارات سهند . منبع تصوير استفاده شده : كتاب تاريخ مسجدسليمان – دانش عباسي شهني پایگاه فرهنگی خبری مسجد سلیمان
بعد از خواندن ، چند سوال از ماجرا برای خود طرح کنید و پاسخ های آن را بیابید. [ ۱۳۸۹/۰۹/۲۲ ] [ ] [ یک دعوت ]
حاجی بابای اصفهانی جیمز موریه مهدی افشار(لازم به ذکر است بهترین ترجمه را میرزا حبیب اصفهانی از روی ترجمه ی فرانسوی در سال ۱۹۰۵م در کلکته هند منتشر کرده است) تهران علمی 1376 یکی از کتاب هایی که چند سال پیش خواندم و از خواندنش لذت بردم چون ارزش خواندن داشت، کتاب حاجی بابای اصفهانی بود. به نظر می رسداین کتاب تراوشات ذهنی جیمز موریه بر اساس الگوی رفتاری میرزا حسن خان ایلچی سفیر ایران در انگلستان به سال 1809م است .(نکات ابهامی هنوز در باره ی نویسنده وجود دارد.) لحن کتاب توهین آمیز و تحقیر آمیز توام با افکار تفرقه افکنانه است. اختلاف شیعه و سنی و رفتار مسلمانان با غیر مسلمان خیلی جلوه داده شده است و جهالت و نادانی مردم ایران ، استبداد حکام ایران به رخ کشیده شده است.با این حا با توجه به واقعیت های نهفته در آن عصر( فتحعلیشاه قاجار) باید بدون تعصب – نسبت به این که یک نویسنده ی انگلیسی مغرضانه با رویکرد سیاسی کتاب را نوشته - چنین برداشت هایی را پذیرفت. این کتاب از زبان حاجی بابا است . حاجی بابا داستان زندگی خود را از کودکی شرح می دهد و چگونگی پیشرفت خود در این کشور بی صاحب و سالار یا پر صاحب وسالار را گزارش می دهد. ارزش تاریخی کتاب در این است که فضای کلی جامعه ی ایران در اوایل دوره قاجاریه را به خوبی منعکس می کند و می تواند محققین تاریخ را به یک شمای ذهنی از علل رفتارها و حوادث آن دوران برساند.
بندی از این کتاب را از یاداشت هایم انتخاب کردم که برایتان می نویسم :
تحلیل وزیر اعظم از وضع ایران
فراموش نکنید همه ی ما شاگرد تاریخ هستیم و تاریخ معلم انسان هاست. با این اندیشه شما فکر می کنید آیا این تحلیل در دوره های قبل و بعد از قاجاریه نیز وجود داشته است؟ چند نکته ی کلیدی از تحلیل صدر اعظم قاجاریه را کشف کنید و آن را با دوره های تاریخی ایران مقایسه کنید. برداشت های خود را برای ما در کامنت(بخش پیشنهادات) زیر بفرستید. [ ۱۳۸۸/۰۸/۰۲ ] [ ] [ یک دعوت ]
[ ۱۳۸۸/۰۷/۱۴ ] [ ] [ یک دعوت ]
اندر حکایت برهان قاطع قصد نداشتم داستان تاریخی به این شهرت که ضرب المثل شده را بیاورم اما:
گاهی ناباورانه افرادی را می بینی که یک دفعه از تمام اعتقادات خود صرف نظر کرده و آنچه گفتند را حاشا و آنچه کردند را انکار می کنند یا از کرده ی خود پشیمان می شوند و اظهار ندامت می نمایند.در جامعه ی ما اینگونه افراد کم نیستند.به قول معرف عوض کردن اعتقاداتشان مثل عوض کردن لباس زیرشون می ماند.از مردم کوچه و بازار گرفته تا ... .اما مهم دلایل این تغییرها است . تاریخ می گوید بیشتر مردم به طمع قدرت،حرص شهرت،کسب ثروت و درکل برای رسیدن به شرایط بهتر ـ فریب نخوریم ،به خاطر منافع خودشان نه دیگران ـ چنین بوقلمون صفت می شوند.اما کم نیستند که بهانه ی آن را بهای جان و آبرو یا به قول امام فخر رازی برهان قاطع می دانند و به راحتی بد دیروز، خوب امروز و خوب دیروز را بد امروزمی کنند. ****************************************************************************** حکایت جالب زیر که از فصل اسماعیلیان کتاب جامع التواریخ رشیدالدین فضل الله همدانی(کشته شده به سال718هـ . ق) اقتباس شده است را بخوانید که تاریخ است ........................ و عبرت بگیرید: « گویند امام فخر رازی(وفات606هـ.ق) که از اعاظم علمای عصر بود و بر جمله مذاهب علم داشت و بسیار زبان آور و فصیح بود بر کرسی درس و بر سر منبر در ری دعات ملاحده – مبلغان اسماعیلیه – را لعن می کرد. چون خبر به محمدبن الحسن فرمانروای بزرگ اسماعیلیان الموت رسید ، یکی از فداییان اسماعیلی را فرستاد که او را به قلعه آورد یا بترساند تا توبه کند. فدایی اسماعیلی به ری خدمت امام آمد و چنین گفت که طلبه ای هستم و خواهانم که کتاب وجیز در فقه را نزد تو خوانم . امام فخر هفت ماه برای او وجیز می گفت و فدایی اسماعیلی فرصت مناسب برای انجام ماموریت خود نمی یافت تا این که روزی مولانا را در خانقاهی تنها یافت . وارد خانقاه شد در را محکم بست و کارد بیرون کشید و به سمت امام فخر حمله ور شد. امام می دوید و می گفت : ای مرد چه می خواهی؟ فدایی گفت:آن که شکم مولانا را از سینه تا ناف خواهم درید تا چرا بر منبرما را لعنت کردی؟ امام همچنان می دوید که فدایی او را بگرفت و بینداخت و بر سینه اش نشست.مولانا زینهار خواست و گفت توبه کردم. از آن پس دیگر مولانا بر منبر ملاحده را لعن نمی کرد. یکی از شاگردان فخررازی در این باره از وی پرسید که:مولانا ، هر بار ملاحده را لعنهم الله گفتی ، اکنون نمی فرمایی.موجب چیست ؟ امام گفت:ایشان برهان قاطع دارند .من به چشم خود دیده ام.مصلحت نیست با ایشان به لعنت خطاب و عتاب کردن. (جامع التواریخ رشیدی،باهتمام دانش پژوه و مدرسی زنجانی،بنگاه ترجمه و نشر کتاب ،تهران1338،ج۳ص173-170)» [ ۱۳۸۸/۰۶/۲۹ ] [ ] [ یک دعوت ]
|
||||||||
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |